آغاز می کنم، نه با نام تو و نه با یادت. با حضورت که همیشه در کنارم احساس کردم. آن زمان که از پرتگاه نا امیدی سقوط کردم. وقتی به بن بست بی هدفی رسیدم، آن گاه که شک کردم ... وقتی که بی ایمان شدم.
و تو بودی، همیشه، همه جا، که یادآوری می کردی بودنم را، هستی ام را، داشته هایم را. و من هیچ نمی دیدم دریچه های روشنی که باز مانده بودند، بازشان می کردی.
ادامه ی مطلب ...